Wednesday, July 20, 2011

درد دارم


درد دارد  تمام لحظات که آنجا سرد بود و گرم و بد بو
درد دارد که تمام فاصله فقط جاده ها و کوچک تر شدن و بزرگ دیدن و رد شدن نیست
درد دارد  تمام ِ این
اما من یقین دارم که جانت زیبا تر می شود
زیبا تر از آنی که در موردش شک داشتی


.
.


آنجا هم پیاز پیدا می شود 
من می دانم
به چشم خود دیده ام
سفید و ترکیده
تا خنده و دندانهایت کوچک نشوند و ابدی بمانند
.
.

تو تمام  اندامت مربع های هم اندازه دارد
رمز مربع ها را تازه پیدا کرده ام
تو هنوز چیزی ازشان نمی دانی
اما در حافظه ام می ماند تا هزار بار برایت بگویم

.
.
در اینکه توانستن ، همیشه باور کردنی نیست
اما باور کن که من می توانم باور کنم
که تو
می توانی
نه برای ادامه
برای خلق دوباره و چند باره و هزار باره تمام افکاری که همیشه قهقهه تو را در می آورد
نه از سر تمسخر
از حض ِ تمام

.
.
خاطره چیزه بی فایده ایست
جزء تحمل مدام
اما آرزو دهان بسیار گشادی دارد که اگر همه دندان های جهان را درش بریزی باز وقتی نگاه می کنی لبخند می یابی
یک لحظه هم غافل نمی شوم
و یک لحظه در حض تمام نیز فراموش نمی کنم
و تا بحال اینگونه فهمیدم که
آنکه زیبا تر است
نزدیکتر
و آنکه ماندنی است
بی قرار
.
.
صبح تکرار دیدن است
و تو هر روز صبح زیبایی
اگر چه تنها
اما من می دانم و فقط من می دانم که آنکه تنها نیست خودِ تویی
همیشه سزاوار پرواز
با تکیده تنی که مدام خود را فراموش می کند که فقط باشد
.
.
بیرون هوا خوب است
و من زنگ در را می زنم
قبل از ورود

صدای توست که خیالم را راحت می کند
دیر وقت هم گذشته بود وآسمان پیدا 

پنهان می شوم که غافلگیرت کنم
اما تو دست همه جهان را از پشت می بندی و می پرسی:
اگر پیدا نشدی هم فقط بگو آسمان چش شده ؟
من پنهانی می گویم 
صبح....پگاه یعنی صبح

تو می خندی