Wednesday, October 30, 2013

سرمایه داری

به هیبتی بلند و اندکی خموده
با کیسه ای آویزان پر از مدفوع انسانی
میان شهر
میان چربی
میان خواب
اینچنین سر در گم و مغرور
به کجا می روی آقا ؟
 می روم تا جایی این را سر بکشم
چرا اینجا نه آقا ؟
نگاه ها معذبم می کند
شهر ، زیر سقفی محدب زانو هایش را در خود جمع کرده است
 .در میانش مردمانی با پس مانده هاشان به دست ، گرد آن می چرخند 

Tuesday, June 18, 2013

فهیمه رحیمی
ای مردم
چه غم انگیر رفتی با هزاران لحظه بی تبلیغ که ساختی و 
تمجید نصیبت نشد
.
.
تو نوشتی
ما  کوندرا خوانده بهت پشت کردیم
تو نوشتی
تو مردی

Monday, June 10, 2013



من این طور نبودم
که دلم بسوزد و تغییر
مرد عمل بودم 
و
و یک دنیا حقیقت اطواری
.
.
.
آغازی دوباری نزدیک است

Sunday, April 7, 2013



تو بهترین زن جهانی
این را همه ریحون های هنوز مرطوب روی میز هم مدام می گویند
بدون آن که نیازی باشد ، برگه های آلو چیزی بگویند

Friday, February 8, 2013

سرِهم کردن هایم



خنده بر سیلی هایت
و
دیدن اون دهان گشادت 
 و صف دندانهایت
و
دلمردگی هایم
.
.
نفسم رو پرخاشگری هایت
و دیدن ناخن هایت
و
خراش هایم
.
.
جا خالیه روی لگد هایت
و
دیدن لنگایت
و
اسبی بودن پاهایت
و
من هنوز امیدوارم

.
.
.
.
تیز هوشی در ازای پیگیری هایت
و
دیدن سلولهایت
و
شرم گساری هایم
.
.
دیدن در قبال سینه مالی هایت
و
دیدن 
دیدن

کور مال بازی کردن هایم




Thursday, January 31, 2013

چسب زخم ۲



این چنین میان رگ هایت غرق می شوی
.
.
.
شره خون به روی چشم چپت می پاشد
بی وحشت
ادامه می دهی
تا آنجا که جان داری
می کنی
تا جان کنده
دوباره آرام میگیری
و سعی می کنی دوست داشته باشی همه از دست داده ها را 
اما دوباره باورت می شود که دوست داشتنی هستند و 
می شود هنوز ایمان آورد
به نه تنها فصل سرد
به همه بعد از ظهر ها
و همه پریشانی ها 
و سایه ها 
و 

 آفتاب سوختگی ها

تاول ها 
ترکیدن ها
چِرک ها
و دَلَِمه و 
.دیگر هیچ


Saturday, January 26, 2013

من زاویه



به دنبال زاویه ای متفاوت در اتاق
برف، بیرونِ سفید پوش
انعکاس آفتاب مورب از هر آنچه هست و نیست را دو شقه می کند و 
زاویه می سازد
من
دلم برای زاویه تنگ می شود 
که درون صفرش بنشینم
فشرده
خیسش کنم
بیشتر فرو روم 

او هی تنگ تر شود
من بیشتر فرو می کنم
.
.
.
.
این انعکاس نور بر سفیدی است 
که اینچنین دل را برای زاویه  تنگ می کند