Thursday, December 11, 2014

تعبیر خواب



شگفت زده ام می کند حض بصر از خنده هایت
چین و شکن های اطراف لبانت
دست هایت
انگشت هایت

   پاهای عمودت برزمینی که چند متر آن طرف ترش منم با نگاه به نگاهت

تندیس زندگی  برآمده از رگ
اعوجاج گیسو
اندیشه های شیشه ات
آنچنان که من بار ها خودم را آن سویش دیده ام

شگفتا
دنیایی سراسر قهقههٔ کوتوله های روده بر شده

شگفتا
.پوستت، که تعبیرش بخش پایانی رویای ناتمام دیشبم بود

Friday, November 14, 2014

بهرام بی گور



بنا به بخشش باشد برای ماندن 
 بخششی صادقانه نصیبت 
تا دورهمی پلاک های خونی ات

دنیا آنقدر مکنده شده 
که آرزوی مرگ فقط خود نمایی کودکا نه ای صدا می دهد.



...لحظه و لحظه و لحظه و انسان یاغی

Wednesday, November 5, 2014

چه می شود که ما اینطوریم

دستم را دور گردن صندلی خالی حلقه می کنم 

احساس با تو بودن
که نیستی
اما هستی


.ماهِ کامل
شهر از کنارمان رد می شود 
 و یک دست شمعی به قمیمت ۱ دلار
یک دست  دستپاچگی
و 
 آسمان خاکستری
 که به نارنجی می زند


لحظه با تجربه می پرد
تجربه پسمانده آن

زبان می افتد


خاطره در پا


Friday, October 3, 2014

مگر ما چقدر پوست پرستيم
چقدر با بو به عرش مي رويم
و
چقدر با آغوش به فرش
مگر زبان جدا از چشيدن و اداي لغات
چقدر توانايي فرو رفتن دارد
نه قدش مي رسد و نه بنيه اش
چاك مي خورد و مي رود پي كارش
و صبحها ما دوباره همانيم
سراسينه و حيران جاودانگي و
جويدن و تمام

Wednesday, September 24, 2014

شهر امروز



شهر امروز
شیره جانهاست در کاسه
برای صبحانه
برای شروع
.
.
.
چه آنها که تا صبح سرریز می شوند
و
چه آنها که غوطه ورند مدام

Thursday, September 11, 2014

درب ورودی



به قعر رفتن چیست؟ واقعا به داخل افتادن است؟ توصیفش فرود است؟ به پایین؟ یا رفتن است ؟ من زندانی میان آسمان و درب ورودی ام…من به قعر نمی روم در ذات….می نشینم در معنای جدید…این است قعر من…
من زمانی  برمی گردم که فراموش کنم….

Monday, September 1, 2014




  صبح دوشنبه منتظر


تخم دو زرده
برای صبحانه
از پوست می افتد
روی آتش
شگفتی بیشتر از این
که احساس می کنی دیگر تنها نیستی

Tuesday, August 5, 2014

پنج دلاری


کاش همه چیز این جهان پنج دلاری بود

دمپایی پلاستیکی و یک بسته کیسه زباله سیاه
ظرف های پلاستیکی در دار و کلاه کپ بدون آرم
جای تخم مرغی داخل  یخچال و رو میزی آشپزخانه
یخچال و ماشین ظرف شویی
مانیتور بیست و هفت اینچ 
جیمسون
کتابخانه تمام چوب گردویی
بستی خوری کریستال
دیس چکش کاری یزدی
سینه ریز 
ویدیو پروجکشن
دوچرخه پژو فرانسه
ون بزرگ سیاه فورد
ویزا
جیپ
مازراتی و فراری و پورشه
کشور های حاشیه خلیج فارس
کشور های حوزه کارايیب
تور های یک هفته ای سواحل مدیترانه
دختران مور بور با پوست تیره
پسران سیکس پک
عینک کاچویی صادق خان هدایت
بلیط بازی رفت رئال مادرید و بارسلونا
کوچه
درختان گلاب دره
راهروی منتهی به اتاق کار قدیمی
معاشرت ایستاده
پناهندگی
بوسیدن نشسته
خل بازی درآوردن بعد خوشحالی
بغل کردن
دست زدن
گوش پاکن طلا سفید
املت خاویار
مادر
خواهر دوقلو
پنج دلاری
خلاصی
پول
هوا
زندگی
.
.
مرگ همه همسایگان عصبانی
.
.
.
.
.کاش همه چیز در جهان پنج دلار بود



شهریار شهامت -۲۰۱۴-آگوست 

Friday, May 2, 2014


همیشه آن کس که بیشتر زندگی را می داند ، زودتر ترک می کند
لطفی
مگر چند کی بهتر می داند زندگی با انگیزه موسیقی را....
به ناگهان
رفت
تسلیت 
به تو
بهزاد
.....

Sunday, January 26, 2014

درد اتاقي

دستانت فاصله مهرباني زير سرم را پر مي كند
و 
با هوا يكي مي شود نفس هاي خوابت
سكوت به فرمان توست
و 
كوچكترين تكان ها ديگر عجيب نيست
در ساعت سه
، 
خواه پنجه هايت
خواه ستاره اي كور سو در پنجره

Tuesday, January 14, 2014

خواب


دیشب لای پنجره تا صبح باز بود
و 
 صبح، هوای اتاق ابری
بالای سرم
زیر تخت

میان پلک هایم ابر باران زا
در خواب
پنج ساله روی  پاهای پدرم 
.
.
.
پرنده کوچک سرخی بیرون می خواند
طوری که از آسمان جدا نیافتد

Friday, January 3, 2014

کسره خسته

از اینکه همه در امتداد هم معنا می دهند
در ادامه اش
.همه کسرگان جهان خسته اند

ای کسره خسته
با تو سخن می گویم

.نفس ، در امتداد آن است که ‍پیشترش را بنا به خصایص از یاد برده است