Monday, March 16, 2015

شهر فرشتگان




اینجا خورشید زرد است و آسمانش آبی
این شهر یک مرد است- با کوچه هایی گرم و آفتابی
اینجا زندگی سهل است همچون راحت الحلقوم
اینجا تهرانی ست عاری از جریان های تلخ و عاقبت های شوم
.
.
.
اینجا همه باریک و خوشند و دندانها سفید
گرفتار دردِ تفریح و گردش و تماشا و خرید
شیشه های خالی شراب بر سقف کابینت خروار
ده ها و دوازده ها به صف ایستاده خبردار
عضلات پیچیده- کشیده -همه خوش اندام
صیادان در کمین و فرشتنگانِ شهر در دام
اینجا همه *اِستارند* در راک و در آرزوی راکسی
پسرها بنز و داف ها درلباسهای تنگِ ماکسی
دل من هم تنگ است به اندازه حجم این قفس
آرزوی من رسیدن به شهرم تا فاصلهء یک نفس
.
.
.
شهر من پس کوچه دارد سایه روشن
پیچ و خم هایش بِه از صد باغِ گلشن
شهر من آشفته است و قدری شلوغ
اسیر خانه و وکیل و ادعا های راست و دروغ
شهر من گاه پریشان حال و کمی خسته
خیابان هایش باریک و در مغازه هایش بسته
من اما دوست دارم گم شوم در کوچه هایش مست
شهرم را دوست دارم- درست همانگونه که هست


ملودی نواب صفوی