روزی که دیگر یادم رفته است در آینده ای
.آن قدر دلم برایت تنگ می شود... که خندیدیم. خندهامان و دلم برایمان...
.
روزی که چشمهای تو سکوت و کوچک و خروس... می گویم کیست ؟
:می گویی
دخترم، سه ساله -
.می گویم، نمی گوید دلم قند آب می شود صدایش بلند است
به خود
از درون چشم کروی خود به خود م بی آینه
که
من
تنهایم
ایستاده به گذر همه چی هایی که عمر
و تو و سه ساله ات ، چشم
خروس
چشم
.
.
.
دیگر جواب هم را ندادیم .
افتخار، پرش زندگی است در آنچه نگه ات می دارد
مرگ
.
.
.افتخار، خاطره