Tuesday, December 6, 2011

زبان برعکس

تعهد من
نیمه شب 
اسکن تمام قطرات ادرارم
  
بود

 مخفیانه 



اسکنر سوخت
هیچ کس بیدار نشد 
من ایستاده دستم به دیوار بود 
و تو پنهانی مرا می پاییدی

2 comments:

  1. تو دربه در بستن بند کفش و
    گشودن راه و
    خواب پیاده
    پیاده ام کرده ای
    ورنه من کی اهل این همه دنگ و فنگ بی دین زندگی بوده ام
    مرا همام مهر خالص و خواب اندکم بس بود
    یک جرعه ... یکی شبنم نشئه از عطر نی
    تا ابدالآباد برای قناری بخوانم و
    خواب زن ببینم و
    زندگی کنم
    من از این بیشتر
    هزاره های بسیاری
    همزاد حضرت سلیمان و
    اولاد ملائک بوده ام
    ملخ به خوابت ببیند گندم دانا
    که همین تو از بلهت آدمی
    باز در به در بستن بند کفش و
    گشودن راه و
    خواب پیاده
    پیاده ام کردی

    ReplyDelete
  2. من همیشه ع ا ش ق ت م ش هام ت من :)

    ReplyDelete