Monday, May 11, 2015

درد اتاقی ۱۱


نگاه انتزاعی تو راه فهمیدم
شعر بود و خط بود و معنای واقعیت کلمات

تصویر سازنده ذهن خود بودم که تو آن شدی و بیشتر گوشت کردم

انسان خود، خودش را می گوید
و آدمیت و حضور و تقلای بقا
رنج ها و 
سر خوشی
.
.
.
خطوط ممتدِ نفس حبس در سینه
بازدم رنگ
لکه های جا به جای احساس من از تو که در اطرافم سرخوشی
و زبانی که هیچگاه کاملش نفمیدیم
 و 
 این شد انسان و گوشت  و 
از بن چه مفتخرانه کر  



No comments:

Post a Comment