Thursday, March 31, 2011

دیگر

سنگ ذره ای است از همه آن چیزی که می گویی ، سختی
 :من ذره ای از همه آن چیزی ام که می گویی
اتاق خلوت است 
اما تو بی کران همه جا هستی
پایه میزم دیگر اندازه شده 
دیگر کمرم خم نمی شود
دیگر درونِ  مغزم پروانه نمی شوی
دیگر میگرن نیست
دیگر سیگار نیست
دیگر کاری نیست برای انجام
دیگر ، فقط خوشحالی است
 دیگر ، فقط با دیگری است 
دیگر هیچ کس با هیچ کس 
دیگر فقط من و تو
دیگر مالکیت محض
دیگر شیر ماده
دیگر جنگل
دیگر همه حرف هایی که یادم نیست ، اما هنوز اصرارشان دارم
دیگر کشور هر جایی
دیگر من هر جایی
دیگر تو یک جایی
دیگر احترام
دیگر ترس
دیگر ، من می خواهم تنها باشم
دیگر، من نمیتوانم تنها باشم
دیگر دلتنگی
دیگر ، مادرم ، که زیبا ترین چشمان دنیا را دارد
 دیگر ،  اعتقاد
دیگر  هر چه که در من باور داری
دیگر حذف دیگر
.
.
تصویر در کنارهء رود است، و آب هنوز یخ زده اما در میانش جریانی روان است.ماشین می ایستد. تو جلو تر پیاده شده ای. می پرسم:
آقا کسی را پیاده کر ده اید؟-
نه-
پس این بوی چیست ؟-
با سر به کناره رود اشاره می کند. تو بودی. و بوی تو بود که تا اینجا می آمد. ناخن هایت خون افتاده بود آنقدر که زمین را چنگ می زدی. اما هنوز تا  کمر در خاک بودی. زمستان بود و ابروانت یخ زده بودند. من خواستم جلو بیایم .نیامدم. ترسیدم. ..
تو فریاد نمی زدی ، اما رگهای گردنت می ترکیدند یک به یک...
تو نمی ترسیدی، اما امیدوار بودی


(سالها چنگ می زدی و ماشین رفته بود و من منتظر)







2 comments:

  1. shahryar jan sabk neveshtanet khili poor tar shodeh nesbat b parsal merc khili ziba mesl hamisheh :)

    ReplyDelete
  2. چقدر خوب بود ، ولی خیلی دلم گرفت!:(

    ReplyDelete