Tuesday, January 27, 2015

زبانی که نیست



تو به جرات خود را لایقش نمی دانستی
زبان هم به کمک ما نخواهد آمد
حتی نای
حتی ریه هامان
معده تو
دل و روده من هم که فدایش شود باز آب از آبی که ریخته شده تکان نمی خورد
.
.
.هیچ گاه این شعر ها ترجمه نخواهد شد
مثل شهیدان بی نام و بی قبر که در باد باید نشانی شان را پرسید
.
.
.
تحقیر نا پذیر است این همه انکار
بیشتر سوال بر انگیزِ  ذهن های کرم زده
   جولانگاه موریانه ها
فرو می روی هر چه بیشتر بسازی
.
.
.
تا کی عقل از احساس جداست؟
تا کی همه چیز از هم جداست
میل به بودن با میل با هم بودن

جداست

No comments:

Post a Comment