همه این سکوتی که از این دیوارها می گذرد
از پنجره بیرون می رود و تمام.
و همه این سایه های شناور بر دیوار
که با مَد رو به ماه
در محو کم می شوند
و همه این مغزی که با خود
یا که با خودش، مرا
می کشد/ می کشد
و این که نیست، روح من است
و آنچه هست جان من است
معجزات کوچک صدا
هر بار که رها می شوند
می میرند
صدا
زنبوری که به نیش می میراند
همه این سکوتی که از این گلو می گذرد
نیش است
همه این صدایی که بر ما افتاده ، سنگین است
که با جزر بر ماه
در هوا ول می شود.
. . .
می شکند در بار
از حلقه های آتش رد می شود
به گرما می رسد
یخ می زند
خم می شود در دیگری
دست می کند درون لوله های گرم اش
بو می شود
پشت گردن اش بخار می کند
چند صدا ، به یک گوش می رسد
چند حرف معنای با صدا
چندین حرف بی صدا
ها می کند در لیوان
عرق می کند
روشن می شود
قد می کشد
آنقدر که می شکند
از حلقه های آتش رد می شود.
. . .
No comments:
Post a Comment