Saturday, February 19, 2011

چسب زخم


دیروز من بودم که می‌پریدم
تو امروز بودی که روی نوک انگشتانت می چرخی
امروز من هنوز در اتاقم
تو کنارم
من اشک
تو اشک
ما اشک
تمرین پریدن
رو به پنجره
من بر می‌گردم
دیگر نیستی‌
دور خیز می‌کنم
به پنجره می‌‌خورم
پنجره می‌‌شکنت
من زخم می‌‌شوم
و خونم که بند می‌‌آید
یاد تو می‌‌افتم
که تو هم زخم داشتی
با رگی که هنوز بسته نشده بود
بال داشتی اما شناور بودی در زخمت
و می‌رفتی
با زخمت می‌رفتی
من هنوز در پنجره بودم
منتظر
با هزار خرده شیشه در گلویم
در اشکم
در زیره ناخنم
که دیگر حتا آنجا هم نمی‌‌سوخت دیگر
عادت کرده بودم
تلخ نباشد
اما هنوز مزه شیشه‌ها زیره زبانم هست
برای همین ضجه میکشم
همگام با همهٔ گربه‌های زیره پنجهٔ شکسته که در میا نشم
می‌فهمی
نمی‌فهمی
بیا نفهمیم
فهمیدن کاره ما نیست
کاره ما همین کنار هم افتادن است و تا صبح با چشمان باز خیره به هم
مگر خواب نیاید و بین ما فاصله بیندازد

1 comment:

  1. دوست دارم

    تا قبل اینکه به آخر برسم دلم همش اسم "جاناتان لیوینگستون" رو بهم میگفت
    !


    آخرش که رسیدم سکوت کردم

    ReplyDelete