درد اتاقی

Friday, November 13, 2015

در سوگ شهر عشاق


مرگ را نیز برایمان تعریف/تحریف کرده اند
دیگر مهم آن شده که کجا بمیری
به جفرافیایی که دیگر تابع زمین نیست

غرب می تواند ژاپن باشد
شرق می تواند اکوادور

دیگر اهمیتی ندارد چه کسی باشی
مهم آن است که در غرب ِ حال جان دهی
تا همگان به احترام ِ مرگت کف بزنند

پی نوشت : کودکانی که در آبهای مرزی صربستان به امید کارگری در آینده به پاریس می گریختند، مرگشان شمردنی نیست.
Posted by شهریار شهامت at 10:14 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Tuesday, October 20, 2015



ما هر سه آن شب به هم فکر کردیم
به احترام
به ماجرا جویی

به قلب های یکدیگر


ما آن شب به هم اعتماد کردیم

هم را باور کردیم

...

.شاید زمان، بچه های قابل اعتمادی از عشق های نا فرجام می سازد
Posted by شهریار شهامت at 4:08 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Wednesday, October 7, 2015



هیچ چیزی را از دست نمی دهی در این جهان
وقتی اول پاییز باشد
خانه نشسته باشی
یه نوشتن 
و 
چرت
و
سوپ و

فکر به تو...

چقدر به دست می آوری.
Posted by شهریار شهامت at 11:48 AM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Sunday, September 20, 2015

بيرون اتاقي

كودكي را 
با پلاستيك هاي بد ساخت صورتي
گم مي كرديم ميان بته جقه ها
مادر
پيدايش مي كرد 
صبح 
حين
جارو برقي
Posted by شهریار شهامت at 3:43 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Saturday, September 12, 2015

بیرون اتاقی


باد که می آید دستانت را باز کن

مردار اسب ها شاعرانه ترند در جهان امروز

Posted by شهریار شهامت at 10:48 AM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Wednesday, September 9, 2015

بیرون اتاقی



...پنجرها، شیشه هایش خیس می شود در روزهای بارانی
Posted by شهریار شهامت at 11:26 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Monday, September 7, 2015

بيرون اتاقي

چقدر يخچال و نردبان فلزي هم قواراند
Posted by شهریار شهامت at 8:25 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Wednesday, August 5, 2015

هیروشیما ناگازاکی




 مادر در آشپزخانه مشغول پخت برنج
هنوز رود ها در میان شهرند
مرد یا در مزرعه است یا در اداره
کت و شلوار آبی تیره یا خاکستری 
.
.
موهای مرد و زن،  هم لَخت و  هم نرم بود
در کوچه
پرندگان 
و آفتاب و سایه
.
.
بچه های چشم بادامی یکدیگر را پیدا می کنند.
قطره
قطره
قطره

 انفجار
 پنجره ها ذوب می شوند
 پیاله ها 
صورت ها و بادام ها و خیابان ها
 ذوب می شوند
کسی صدایی نمی شنود


هیروشیما


هنوز سی صد و بیست هزار نفر 
ناگازاتی

می شنوند....
آنقدر که صدایش بلند بود


هیروشیما
ناگازاکی
.
...
..
.
Posted by شهریار شهامت at 9:09 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Thursday, July 23, 2015

دروازه ، درد



روزی که دیگر یادم رفته است در آینده ای 
.آن قدر دلم برایت تنگ می شود... که خندیدیم. خندهامان و دلم برایمان...
.

روزی که چشمهای تو سکوت و کوچک و خروس... می گویم کیست ؟
:می گویی
 دخترم، سه ساله -
.می گویم، نمی گوید دلم قند آب می شود صدایش بلند است


به خود 

  از درون چشم کروی خود به خود م بی آینه
که 
من
تنهایم 
ایستاده به گذر همه چی هایی که عمر

و تو  و  سه ساله ات ، چشم 
خروس
چشم

.
.
.

دیگر جواب هم را ندادیم .

افتخار، پرش زندگی است در آنچه نگه ات می دارد 
مرگ

.
.
.افتخار، خاطره


Posted by شهریار شهامت at 9:14 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Monday, July 20, 2015

درد اتاقی ۱۲



عقربه به در چرخید

:تو پرسیدی
 می توانیم ؟ -

ساعت سه و ده دقیقه بعد از ظهر

...از این در های بی لولا
Posted by شهریار شهامت at 6:34 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Monday, June 15, 2015

بی رنگی




انعکاس تمام ریسه های بی رنگ 
سایه هاشان است
.
.
 در شب
تابیده ار نور پنجره های روشن مانده.
.
.
در شب
.
.
جای دست ریسه کشان همه چراغانی های شهر 
نمی ماند
.
در شب
.
نور ها در حباب، جیغ های بنفش رنگی می کشند
.
چه هنگام که تو آمده باشی
.
چه هنگام که سوت است
و
کور است
و
بی جا و 
به جا 
مانده
.
در 
شب
Posted by شهریار شهامت at 3:20 PM 1 comment:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Tuesday, May 26, 2015

رفتن ات



هر رفتنی مرگی است
لحظه مرگی های من نیز می گذرد
سخت
سرد
.
.
عقل 

با شکوه ترین مجلس ترحیم
.
.

 واقعیت

خوش صدای ترین قاری قبرستان
Posted by شهریار شهامت at 3:20 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Monday, May 11, 2015

درد اتاقی ۱۱


نگاه انتزاعی تو راه فهمیدم
شعر بود و خط بود و معنای واقعیت کلمات

تصویر سازنده ذهن خود بودم که تو آن شدی و بیشتر گوشت کردم

انسان خود، خودش را می گوید
و آدمیت و حضور و تقلای بقا
رنج ها و 
سر خوشی
.
.
.
خطوط ممتدِ نفس حبس در سینه
بازدم رنگ
لکه های جا به جای احساس من از تو که در اطرافم سرخوشی
و زبانی که هیچگاه کاملش نفمیدیم
 و 
 این شد انسان و گوشت  و 
از بن چه مفتخرانه کر  



Posted by شهریار شهامت at 9:34 AM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Friday, May 1, 2015

درد اتاقی-۲


چقدر با احتیاط  آمدی
چقدر ملاحظه
چه- قدر- 
شبیه لطفی
شبیه همه کسانی که خوبان چه زود می میرند
شبیه عکس همه کسانی که تا نفهمی زنده ای
 شبیه همه کسانی که همه از دستشان خسته اند و آنان می خندند
شبیه دوست خوب قابل اعتماد

شبیه پیاده روی تنها

شبیه انچه می خواستی باشی ، انسان
.
.
.
.
.
شبیه خوانش دزدانه شعر 
در جمعه زود تعطیل
وقتی همه خوابند
Posted by شهریار شهامت at 11:00 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Monday, March 16, 2015

شهر فرشتگان




اینجا خورشید زرد است و آسمانش آبی
این شهر یک مرد است- با کوچه هایی گرم و آفتابی
اینجا زندگی سهل است همچون راحت الحلقوم
اینجا تهرانی ست عاری از جریان های تلخ و عاقبت های شوم
.
.
.
اینجا همه باریک و خوشند و دندانها سفید
گرفتار دردِ تفریح و گردش و تماشا و خرید
شیشه های خالی شراب بر سقف کابینت خروار
ده ها و دوازده ها به صف ایستاده خبردار
عضلات پیچیده- کشیده -همه خوش اندام
صیادان در کمین و فرشتنگانِ شهر در دام
اینجا همه *اِستارند* در راک و در آرزوی راکسی
پسرها بنز و داف ها درلباسهای تنگِ ماکسی
دل من هم تنگ است به اندازه حجم این قفس
آرزوی من رسیدن به شهرم تا فاصلهء یک نفس
.
.
.
شهر من پس کوچه دارد سایه روشن
پیچ و خم هایش بِه از صد باغِ گلشن
شهر من آشفته است و قدری شلوغ
اسیر خانه و وکیل و ادعا های راست و دروغ
شهر من گاه پریشان حال و کمی خسته
خیابان هایش باریک و در مغازه هایش بسته
من اما دوست دارم گم شوم در کوچه هایش مست
شهرم را دوست دارم- درست همانگونه که هست


ملودی نواب صفوی
Posted by شهریار شهامت at 8:24 AM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Friday, February 13, 2015

عادیغیرعادی



 می شود عادی صبح از خواب بیدار شد.
 عادی زیر دوش رفت.
 عادی سر وقت به قطار رسید، عادی داخل واگن ایستاد،عادی به مردم ایستاده در واگن نگاهی انداخت، عادی لبخند زد، عادی از ایستگاه مورد نظر پیاره شد.

عادی به پیاده رو رفت.

 عادی قهوه ای از دکه ای در پیاده رو گرفت، تا وقتی گرم است عادی نوشید.

 عادی به آن طرف چهارراه رفت.
 عادی وارد ساختمان شد . عادی زنگ پشت در آپارتمان را زد و عادی وارد شد.


اما نمی توان عادی آب دهان خود را قورت نداد.
 نمی توان عادی از تو نگاه دزدید.
 نمی توان عادی به اخبار تلویزیون لعنتی گوش داد.
نمی توان از صدای سرسام تردد ماشین های اون پایین عادی گذشت.
 نمی توان عادی از نگاه کردن به عکسهای رو یخچال عبور کرد.
 نمی توان عادی بی توجه بود به لیوان شیشه ای چای نیمه کاره صبحت.
 نمی توان از لغزش پای برهنه ات بر روی پارکت چوبی عادی رد شد.
 نمی توان تسلط ات را عادی قلمداد کرد.
 نمی توان از به بادی که از لای پنجره، پرده سفید اتاق خوابت را بلند می کند عادی توجه کرد. 

نمی توان عادی بود. 

عادی بودن از تو گیاهی می سازد که مدام لبخند می زند

تا 
بتوانی رّد هنوز گرم حضور انسانی  را روی چین های ملحفه ات باور نکنی.  
Posted by شهریار شهامت at 11:03 AM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Wednesday, January 28, 2015

Five dollars

I wish everything in the world would cost five dollars 
Plastic Slippers and a box of trash bags
Egg tray in refrigerator and kitchen tablecloth
Refrigerator and dishwasher 
27” monitor 
A bottle of Jameson
Walnut wood bookcases
Crystal Dining cup
Hammered platter from Yazd
Necklace
Video projection 
French Peugeot
 bicycle 
Ford black station 
Visa
Jeep
Maserati, Ferrari and Porsche
Persian gulf countries
Caribbean countries
Mediterranean tour packages  
Blonde girls with brown skin 
Men with six packs
Sadegh Hedayats' rubber glasses
First leg tickets for barcelona game
Street
Golab darehs' trees 
The hallway leading to the old room
Stand up Hangout
Asylum
Seat down kissing   
Crazy acting after happiness 
Hugging
Touching 
White gold's ear-pick 
Caviar omelette 
Mother
Twin sister
Five dollars
Freedom
Money
Air
Life
.
.
.
Down with all of angry neighbors
.
.
.
.
I wish everything in the world would cost five dollars 






Shahryar Shahamat
Posted by شهریار شهامت at 6:54 AM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Tuesday, January 27, 2015

زبانی که نیست



تو به جرات خود را لایقش نمی دانستی
زبان هم به کمک ما نخواهد آمد
حتی نای
حتی ریه هامان
معده تو
دل و روده من هم که فدایش شود باز آب از آبی که ریخته شده تکان نمی خورد
.
.
.هیچ گاه این شعر ها ترجمه نخواهد شد
مثل شهیدان بی نام و بی قبر که در باد باید نشانی شان را پرسید
.
.
.
تحقیر نا پذیر است این همه انکار
بیشتر سوال بر انگیزِ  ذهن های کرم زده
   جولانگاه موریانه ها
فرو می روی هر چه بیشتر بسازی
.
.
.
تا کی عقل از احساس جداست؟
تا کی همه چیز از هم جداست
میل به بودن با میل با هم بودن

جداست

Posted by شهریار شهامت at 11:42 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest

Monday, January 19, 2015

...




پی نوشت ،اتصال یک تصویر جدا افتاده به ذهن فراموش کار من است
تصویر محو صورت فردی که خودٍ منم از تشخیص اندام
در 
پیاده رو 

صورتی که ذهن است هیچگاه شبیه کسی نیست
به خود شکل می گیرد از انعکاس در و دیوار 
آفتاب
سایه گان مدور
همه ذرات معلق
نور

.
.
.
.

 کنجی
گوشه ای
مثلثی
شکافی
گودالی
به عمق انگشت سبابه
در هوای مطبوع
بوی نان
بوی ناله جوان
Posted by شهریار شهامت at 9:21 PM No comments:
Email ThisBlogThis!Share to XShare to FacebookShare to Pinterest
Newer Posts Older Posts Home
Subscribe to: Posts (Atom)

Followers

Blog Archive

  • ►  2022 (1)
    • ►  April (1)
  • ►  2021 (1)
    • ►  June (1)
  • ►  2018 (1)
    • ►  April (1)
  • ►  2016 (5)
    • ►  July (3)
    • ►  March (1)
    • ►  February (1)
  • ▼  2015 (19)
    • ▼  November (1)
      • در سوگ شهر عشاق
    • ►  October (2)
      • ما هر سه آن شب به هم فکر کردیم به احترام به...
      • هیچ چیزی را از دست نمی دهی در این جهان وقتی ...
    • ►  September (4)
      • بيرون اتاقي
      • بیرون اتاقی
      • بیرون اتاقی
      • بيرون اتاقي
    • ►  August (1)
      • هیروشیما ناگازاکی
    • ►  July (2)
      • دروازه ، درد
      • درد اتاقی ۱۲
    • ►  June (1)
      • بی رنگی
    • ►  May (3)
      • رفتن ات
      • درد اتاقی ۱۱
      • درد اتاقی-۲
    • ►  March (1)
      • شهر فرشتگان
    • ►  February (1)
      • عادیغیرعادی
    • ►  January (3)
      • Five dollars
      • زبانی که نیست
      • ...
  • ►  2014 (12)
    • ►  December (1)
    • ►  November (2)
    • ►  October (1)
    • ►  September (3)
    • ►  August (1)
    • ►  May (1)
    • ►  January (3)
  • ►  2013 (7)
    • ►  October (1)
    • ►  June (2)
    • ►  April (1)
    • ►  February (1)
    • ►  January (2)
  • ►  2012 (8)
    • ►  September (2)
    • ►  August (1)
    • ►  July (1)
    • ►  April (1)
    • ►  March (2)
    • ►  February (1)
  • ►  2011 (15)
    • ►  December (1)
    • ►  October (1)
    • ►  September (1)
    • ►  August (1)
    • ►  July (1)
    • ►  June (2)
    • ►  May (2)
    • ►  April (1)
    • ►  March (3)
    • ►  February (2)
  • ►  2010 (11)
    • ►  December (3)
    • ►  November (1)
    • ►  October (7)

About Me

My photo
شهریار شهامت
View my complete profile
Simple theme. Theme images by Jason Morrow. Powered by Blogger.