برای حسام آیت
هنوز آنقدر دور نشده ای
فاصله برای من خانه و راه و جاده دور نیست
فاصله یعنی همین
نوک انگشتانت
تا این شقایق سرخ
.
باد که می وزد شقایق کج می شود
نوک انگشتانت بی اراده دنبال می گردند
باد که می وزد شقایق بر می گردد
و فاصله کم می شود
.
.
جای من در این فاصله است
میان نوک انگشتانت و شقایق
در این فاصله یک خانه دارم که سقفش را باد انگشتانت برده
اما یاد گرفته ام تا بی سقف زیر باران و خورشید خوابم ببرد
در این فاصله
نگاهت را می بینم
انحنای دستت را می بینم
خورشید را از لای موهایت می بینم
.
.
فاصله
فضای میان شقایق و انگشتان توست
.
هنوز آنقدر دور نشده ای
انگشتانت
ReplyDeleteشفای من بود و
من خواب نبودم که فاصله
پهن شد