Tuesday, October 26, 2010

دل گیجه

تو
آیینه
من
خنده
آتش
   راستی دیروز تو را به عقد مردی در آوردم که با لباس مبدل لبخند نمی زد ، اما  چشمانش برق خوبی داشت
آنجا کنار ساحل که باد می وزید و تو می خندیدی برای ژست عکست،  یادت می آید؟
همانجا مراسم خواستگاری انجام شد
دلشوره ات
گواه آگاهی بود
اما
.

.
.
خلاصه
قدرت بیان نیست
هر چه هست 
پشت عکست کشیدم
و
پشت به خورشید نگاهش کردم

1 comment:

  1. چقدر زیبا است! مثل همه کارهای قبلی ات

    ReplyDelete