آیینه
من
خنده
آتش
راستی دیروز تو را به عقد مردی در آوردم که با لباس مبدل لبخند نمی زد ، اما چشمانش برق خوبی داشت
آنجا کنار ساحل که باد می وزید و تو می خندیدی برای ژست عکست، یادت می آید؟
همانجا مراسم خواستگاری انجام شد
دلشوره ات
گواه آگاهی بود
اما
.
.
.
خلاصه
قدرت بیان نیست
هر چه هست
پشت عکست کشیدم
و
پشت به خورشید نگاهش کردم
چقدر زیبا است! مثل همه کارهای قبلی ات
ReplyDelete